اشاره:


ایذه را اگر رفته باشی حتماً دریافتهای که مردمانی بزرگ دارد. آدمهایی اصیل و بیادعا. حالا اگر این «جانمراد احمدی» که فقط دو عنوان از کتابهایش روی هم سیزده نوبت تجدید چاپ شدهاند در پاسخ به سؤال من که پرسیدهام نقطه آرمانیاش در نوشتن از هشت سال عاشقی کجاست، جواب میدهد: «من کمترین در میان کمترینها هستم»؛ بگذارید به حساب تواضع خاص اهالی ایذه. جانمراد احمدی اگرچه در هشت نه سالگی از روستایی در ایذه کوچ کرده به اصفهان و حالا یک اصفهانی به حساب میآید، اما هنوز خصلت و مرام آن دیار را با خود دارد. دیار مردمانی که آب نیسان خوردهاند و سر بر آستان بندگی حق بر سجده نهادهاند.
«تمنای شهادت» اولین اثر منتشر شده از جانمراد احمدی است که در چهلمین روز شهادت سردار سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی منتشر شد و از قضا اولین کتاب درباره آن بزرگمرد بود و تاکنون هشت نوبت تجدید چاپ شده که با توجه به مدت کوتاه انتشار آن به نوبه خود یک اتفاق مبارک است. «ما اهل اینجا نیستیم» هم پنجمین چاپ خود را پشتسر میگذارد. آن هم به عنوان یکی از کتب برگزیده و منتخب توسط سازمان نشر و حفظ آثار سپاه.
«شیر شبهای شلمچه» که دربارة سردار شهید شاهمرادی است و چند کتاب دیگر، بقیه آثار این سرباز سپاه اسلام را شامل میشوند که وقتی از حاجاحمد کاظمی حرف میزند غبطه میخوری، از بس قشنگ حاج احمد را برایت به تصویر میکشد....
امیر حسن انبارداران
***
* سلام، احوال داداش؟
ـ خیلی مخلصیم حاجی، به پای شما که نمیرسد.
* زنگ زدم برای گپ تلفنی، چی شد که آمدی پای کار نوشتن؟
ـ دست بردار، ما که کاری نکردهایم.
* همین تمنای شهادت که هشت بار تجدید چاپ شده خیلی کار است.
ـ نه، مال ما نیست. همهاش مال حاج احمد [کاظمی] است. اصلاً من هرچه دارم از تمنای شهادت حاجاحمد است.
* حس و حال خودت را بگو از هنگام تولد کتاب؟
ـ لطف خود حاج احمد بود. تمنای شهادت روال دیگری در زندگیام ایجاد کرد.
* چه روالی؟
ـ چطور برایت بگم... ببین... حسّ توانستن را در من ایجاد کرد. تمنای شهادت که منتشر شد، حس کردم میتوانم در این حوزه فعالیت کنم.
* میشود بگویم همان حسی که همیشه در وجود حاج احمد کاظمی بود، در این کتاب متبلور شد؟
ـ احسنت... دقیقاً همینطور است. راستش را بخواهی در روزهایی که من پیگیر آمادهسازی و انتشار کتاب بودم، خداوند فرزند دختری هم نصیبم کرد. شاید از نظر خیلیها بیرحمی باشد اگر بگویم من اصلاً نتوانستم پیگیر امور تولد فرزندم باشم. اصلاً من متوجه نشدم دخترم کی و چگونه به دنیا آمد.
* حاج احمد کاظمی را چند تا دوست داری؟!
ـ زنده که بود فقط یک آرزو داشتم؛ این که بتوانم دستش را ببوسم. حس عجیبی نسبت به او داشتم. نمیدانم میشود این حس را منتقل کرد یا نه. تصور کن که چگونه از ته دل «آقا» را میخواهیم. من چنین حسی را نسبت به حاج احمد هم داشتم. شاید تعبیر قشنگی نباشد اگر بگویم او را میپرستیدم.
* توانستی دستش را ببوسی؟
ـ نه، موقعی که یکی از رزمایشها بود نزدیکش شدم اما نشد، و این آرزو روی دلم ماند. حاج احمد آدم عجیبی بود.
* عجیب بود یعنی چه؟
ـ زمینی نبود. در میان نزدیکترین نزدیکانش هم غریب بود. من همیشه دلم برای غربت او میسوزد.
* از غریبیاش بگو!
ـ خیلیها با او کنار نمیآمدند. روالی که داشت برای خیلیها نامأنوس بود.
* زمان جنگ یا بعد از آن؟
ـ همیشه، حتی تا قبل از شهادتش، حتی حالا.
* در چه زمینهای؟
ـ ببین... نوع نگاه حاج احمد در مدیریت جنگ خیلی برجسته بوده. توجهی که او مثلاً به بیتالمال داشته میتواند، یک راهبرد برای زندگی آدمها باشد.
* پس نتیجه میگیریم با شهادت به مرادش رسید؟
ـ نه، کمترین مزد حاج احمد شهادت بود. البته شهادت نهایت آرزوی او بود.
* خودش این را گفته؟
ـ بیشتر از این هم گفته.
* عبارت قشنگی در این باره از او سراغ داری؟
خیلی معروف است، وقتی میگوید حاضرم تمام دنیا را بدهم اما بروم پیش شهدا.
* چه وقت با او آشنا شدی؟
ـ وقتی فرمانده لشکر نجف اشرف شد، افتخار کردم که سرباز او هستم.
* خاطرهای ناب هم داری از او؟
ـ تازه فرماندهمان شده بود که یکی از خاطراتش را با عنوان «سرخ است هنوز راه شهدا» آماده کردیم و فرستادیم در روزنامهای چاپ شد. وقتی برایش بردیم که بخواند در حاشیهاش نوشت: خدا از ما بپذیرد.
* موقع شهادتش کجا بودی؟
ـ از اصفهان آمده بودم تهران و دنبال امور فرهنگی لشکر بودم. شیخ حسین ذکریایی زنگ زد و گفت که حاج احمد پرید! باورم نشد. رفتم دفتر میقات سراغ حاج سعید قاسمی و همکارانش. دیدم آنها در حال آمادهسازی امور مربوط به حاج احمد هستند. باورم شد، اما باز دلم نمیخواست باور کنم.
* نقطه آرمانی تو برای نوشتن از شهدا و دفاع مقدس کجاست؟
ـ من که در فضای موجود عددی نیستم.
* این شکسته نفسی تو پشت مرا به خاک مالید!
ـ جدی حرف میزنم. دعا کن در همین مسیری که هستم باشم و طوری عمل کنم که حضرت «آقا» رضایت داشته باشند.
* فکر میکنی الآن شرایطی که برای دفاع مقدس ما در بخش مکتوب رقم میخورد مورد رضایت معظمله هست؟
ـ اصلاً! ما ده درصد از توصیههای حضرت «آقا» را هم عمل نمیکنیم.
* چه باید کرد؟
ـ توی جلسهای به همین مناسبت گفتم اگر سخنان مقام معظم رهبری را دستهبندی کنیم و اندازه بگیریم متوجه خواهیم شد که سخنان و رهنمودهای ایشان درخصوص دفاع مقدس و شهدا و ایثارگران سهم عمدهای دارد. حالا باید از خودمان بپرسیم که آیا ما به اندازه بزرگی این سهم، عمل کردهایم؟
* عمل کردهایم؟
ـ گفتم که! ده درصدش را هم عمل نکردهایم. اصلاً فضای این موضوع خیلی مناسب نیست. الآن بعضی کتابهای دفاع مقدس هم که چاپ میشود غربت خاص خودش را دارد.
* مثلاً؟
ـ همین چند روز قبل با یکی از بچههای تفحص شهدا حرف میزدم، میگفت این خاطراتی که از من در آن کتاب آمده زمین تا آسمان متفاوت است با گفتههای خودم!
* چه باید کرد؟
ـ باید مسائل دفاع مقدس را شفاف برای مردم گفت و نوشت.
* تو مینویسی؟
ـ برای همین پای کارم.
* قشنگترین کتابی که خواندهای و همین ویژگی مطلوب را داشته است؟
ـ دا. جالب است برایت بگویم که این کتاب را خانوادگی خواندیم!
شبها مینشستیم دور هم، بخشی را من میخواندم و خانواده میشنیدند، بخشی را همسرم میخواند و بخشی را هم پسرم، و بقیه آن را میشنیدیم.
* دیگر؟...
ـ مناجاتهای دکتر چمدان را هم اخیراً دوباره خواندم، عجیب تکانم داد.
* دلت میخواست جای کدام شهید باشی؟
ـ من که لیاقت این حرفها را ندارم...
* این شکسته نفسی تو مرا له کرد!
ـ خب بنویس جای شهید «محمود عزیز اللهی» که فیلمش را تلویزیون زیاد نشان داده. همان نوجوان پانزده سالهای که در زمان جنگ با آن سن کم به همه توصیه میکند اگر حرف امام (ره) را گوش کنید، هیچ مشکلی پیش نمیآید.
این فهم آن نوجوان برای همیشه مرا حیران کرده است.
* با این اوصاف علم بهتر است یا ثروت؟!
ـ همت بلند دار که مردان روزگار، از همت بلند به جایی رسیدهاند.
* نمونه عینیاش را بگو که الآن میشناسی.
ـ شاید راضی نباشد بگویم اما برادر بزرگم آقای رجبعلی رحیمی که تمام آثار من مربوط به ایشان است و فقط اسم من پای آثار میآید، یک شهید زنده است با همتی و منشی والا.
* یک دعا!
ـ خدایا به ما توان آن بده تا در اطاعت کامل از رهبر معظم انقلاب بکوشیم و همواره در مسیر اندیشه ایشان حرکت کنیم.
* و حرف آخر؟
ـ حرف اول و آخر من همین است... حاج احمد...

نظرات شما عزیزان:
يگانه 
ساعت11:27---20 ارديبهشت 1391
Hello
Very good blog
I hope you have a link
پاسخ:bah bah
in che sohbat che tarif